بچّه خرگوش ها منتظر معلّم بودند. معلّم با سبد هویج وارد شد، سلام کرد و پرسید: “بچّه ها فکر می کنید چرا خدا به ما گوش داده است؟
”پشمالو دستش را بلند کرد و گفت: برای اینکه صدا ها را بشنویم.”آموزگار لبخند زد و پرسید: ” اگر گوش نداشتیم ، چه می شد؟ ”دُم پنبه ای جواب داد: ” هیچ صدایی را نمی شنیدیم.”بچّه خرگوش ها در سکوت ، منتظر پرسش بعدی بودند که چشم قرمزی پرسید:” اگر صداها را نمی شنیدیم ، چه اتّفاقی برای ما می افتاد؟ ”این بار خاکستری جواب داد: ” خطرهایی برای ما پیش می آمد؛مثلاً صدای روباه ها و شغال ها را نمی شنیدیم.”برفی ادامه داد: ” از خیلی چیزها هم لذّت می بردیم؛مثل صدای پرنده ها و سرود خواندن بچّه ها .
”آموزگار ادامه داد: ” پس داشتن گوش های سالم خیلی مهم است.
امروز به مناسبت یادگیری درس مدرسه خرگوشها در کلاس دوم، شاهد نمایشی در کلاس بودیم که بازیگران آن بزرگمردا کوچک کلاس دومی بودند. آنها با اجرای این نمایش بین خود و همکلاسهایشان، این درس شیرین را بهتر در ذهن پویای خود هک نمودند.

کودکستانودبستانپسرانهرویش
خانوادهای؛ همدلهمراه و پیشرو
آبانماه ۱۴۰۴
برای مشاهده ی تصاویر بیشتر به بخش<خلاقیت در تدریس> گالری وبسایت رویش مراجعه نمایید.